مبانی نظری هوش هیجانی زنان و ارتباط آن با نوع ساختار قدرت در خانواده

خانواده به عنوان ركن اساسی جامعه نهادی است كه رهبری آن دركنار الگوهای سنتی و فرهنگی احتیاج به الگوهای مدیریتی نوین دارد. خانواده یك نظام است و برای خود اجزاء و اصولی دارد كه حاكم براین نظام می باشد. ركن اصلی آن زندگی زناشویی است كه بر پایه روابط زوجین استوار است. در حقیقت زن و شوهر در ازدواج سالم می دانند كه آنها مسؤول شادی یكدیگر هستند. به عبارت دیگر ازدواج سالم، ازدواجی است كه در جهت صمیمی شدن باشد. لذا در طی این مسیر فرایند دوست داشتن، حل و فصل مسلمت آمیز اختلافات، مصالحه، تفرد، صمیمیت و مذاكره بر سر تفاوتها، شكل می‌گیرد. برای مذاكره بر سر تفاوتها و اختلافات باید میل همكاری وجود داشته باشد تا حل و فصل منصفانه مسائل را امكانپذیر سازد. از سوی دیگر ارتباط روشن مستلزم آگاه بودن از خصوصیات فردی همسر و احترام گذاشتن به تفاوتهای دیگر می‌باشد. در ازدواج سالم زن‌وشوهر برای حل مسائل مختلف زندگی از جمله اقتصادی، اجتماعی، امور شخصی یكدیگر تلاش می‌كنند و بر اساس توافق كارها را بین خود تقسیم می‌نمایند، تا راه برای هر گونه استبداد و محرومیت هر یك از زوجین بسته شود. لذا تقسیم وظایف بر مبنای مصلحت خانواده است كه ابراز و كنترل احساسات كه یكی از مؤلفه‌های هوش هیجانی است به شكل صادقانه و از صمیم قلب نه از روی ترس شكل می‌گیرد و راه را برای گسترش مهارتهای درون فردی(حرمت نفس، جراتمندی، خود شكوفایی و استقلال عمل) و احساس شادكامی و خوشبختی همسر باز می‌كند و مسلماً وقتی كه عزت نفس زوجین و در حقیقت احترام به خویشتن و پذیرش خود با تمام خصوصیات مثبت و منفی بالا باشد گامی بزرگ در جهت تربیت فرزندانی كارآمد و مستقل برداشته می‌شود.